معرفی نویسنده

امبرتو اکو: فیلسوفی در میان کتاب‌ها

اومبرتو اکو - گونیا

باز هم در این مقاله با نقدی از نقدهای جناب دکتر غیاثی همراه شما هستیم؛ این نقد انسان را به پیشینه‌های خود فرو می‌برد و به ما نشان می‌دهد که آثار متفاوت در هر فرهنگی بارخورد متفاوتی دارند. در ادامه با معرفی امبرتو اکو به قلم دکنر امیرحسین غیاثی همراه شما هستیم.

«امبرتو اکو

یک آدم حسابی بود.

نسیم نیکولاس طالب چند بار اسم او را در قوی سیاه می‌آورد. در مثال‌هایی که می‌زند. از خودش و کتابهایش. کتابخانه‌ی اکو یک نمونه‌ی تیپیک برای آن دست مثال‌ها است و خود اکو به عنوان یک کتابخوان نیز!

اکو استاد دانشگاه بود. در رشته‌ی نشانه‌شناسی و فلسفه. در دانشگاه‌های فلورانس، میلان، بولونیا و کولژدوفرانس، تدریس کرده بود. در میلان ایتالیا زندگی می‌کرد. در آپارتمان میلانش یک کتابخانه داشت با سی هزار جلد کتاب و در خانه‌ی ویلایی‌ش ۲۰ هزار جلد.

او نویسنده بود. از جمله هفت رمان نوشت. اولین کتاب که با اقبال خوانندگان مواجه شد و باعث شهرت جهانی او گردید به نام Il nome della rosa‏ است که در ۱۹۸۰ آنرا منتشر کرد. این‌کتاب به ده‌ها زبان زنده‌ی دنیا منتشر شده است.

کتاب در فارسی با عنوان «آنک نام گل» در 863 صفحه به‌وسیله‌ی رضا علیزاده ترجمه و‌ انتشارات روزنه آنرا منتشر کرده است. ناشر آمریکایی به او می‌گوید در آمریکا بیشتر از سه هزار نسخه به فروش نمی‌رسد. چون به نظر او آمریکایی‌ها صومعه ندیده‌اند و لاتین نمی‌دانند که ارزشش را بدانند. کتاب در امریکا با نام The Name of the Rose منتشر می‌شود و در کمال شگفتی دو تا سه میلیون نسخه از آن به فروش می‌رسد و در فهرست صد کتاب قرن لوموند قرار می‌گیرد وشهرت نویسنده جهانی می‌شود.

کتاب در قالب یک رمان جنایی نوشته شده است. داستان در اوایل قرن چهاردهم میلادی (قرون وسطای متاخر) در یک صومعه رخ می‌دهد. در آنجا قتل‌هایی اتفاق می‌افتد و یک سابقا راهبی به نام ویلیام که تجربه‌ی تفتیش عقاید داشته و‌هم اکنون از سلک کلیسا خارج شده و در دربار امپراتور رم خدمت می‌کند برای انجام یک ماموریت از طرف امپراتور به طور اتفاقی در آنجا بوده است. دیرسالار از او می‌خواهد در نقش کارآگاه، راز جنایت را کشف کند.

به نظر من اکو، همان ویلیام است که در این کتاب، قرون‌وسطی را کالبد شکافی می‌کند. و‌ ویلیام همان ویلیام اوکام فیلسوف انگلیسی قرن چهاردهم است که از شخصیت‌های برجسته‌ی فرقه‌ی فرانسیسکن است. یک کارکتر دیگر و مرموز این داستان نابینای نسخه‌شناسی است به نام خورخه. به نظر من این کاراکتر را اکو در بزرگداشت خورخه لوئیس بورخس خلق کرده که احتمالا بسیار به او‌علاقمند و تحت تاثیرش بوده است. قبلا یک‌کتاب از بورخس را در همینجا معرفی کردم.(منظور نویسنده صفحه فیسبوکش است)

امبرتو اکو کتابهای عجیب و غریبی را در این رمان معرفی می‌کند که به گمانم همه‌شان در کتابخانه‌ی خود او وجود داشته است. اکو، نقش پاپ، امپراتور، صومعه‌ها و قدرتی که داشته‌اند و به طور کلی ساختار قدرت کلیسا و امپراتوری در قرون وسطی را مثل یک استاد آناتومی با دقت و حوصله تشریح می‌کند و مثل یک بافت شناس زیر میکروسکوپ می‌برد. اکو بسیار از فساد آکنده‌ی پاپ و کشیش‌ها و اطرافیان و‌فلاکت بی‌حدوحصر مردمان قرون وسطی سخن می‌گوید. دادگاه‌های تفتیش عقاید را تشریح می‌کند و ماجراهای سوزاندن کشیشان مرتد و مجانین و بیچارگان را بیان می‌کند.  به وضعیت فلاکت‌بار اجتماعی و اقتصادی مردم آن دوره می‌پردازد. از اندیشه‌هایی حرف می‌زند که خود تحت تاثیر آنها قرار داشته است مثل افکار توماس اکویناس، فرانسیس قدیس که قهرمان داستان او ویلیام، پیرو فرقه‌اش بوده است.

اگر خاطرتان باشد یک کتاب درباره‌ی فرانسوای آسیسی یا همان فرانسیس قدیس در همینجا معرفی کردم که کریستیان بوبن نوشته و خانم هاشمی به فارسی ترجمه کرده است. فرانسوای قدیس یکی از اثرگذارترین شخصیت‌های تاریخ اروپا است. به گمان من بازتولید مسیح در اروپا است. مسیح اروپایی‌ها با مسیح اورشلیمی‌ها تاحدودی متفاوت است.

اما نقطه‌ی کانونی رمان، کتابخانه است و تبحری که اکو در کتاب‌شناسی دارد و از زبان ویلیام بیان می‌کند. همان چیزی که مرا به اکو رساند و علاقمند کرد و شخصیت او را احترام برانگیز می‌نمایاند.

در نظر اکو، دانش عمیق و وسیعی در قرون وسطی وجود داشته که کلیسا آن را در کپسول انحصاری و سخت و نفوذ ناپذیر خود قرار داده و با نگاهبانانی جمودفکر و خشک‌مغز و بی‌انعطاف از آنها پاسبانی می‌کرده و حتی نمی‌گذاشته سایر راهبان یک دیر از آنها استفاده کنند چه رسد به مردم‌ کوچه و‌بازار. و عاقبت آن گنجینه‌های پر ارزش در همان زمان نابود شده است و این بزرگترین جنایت کلیسا بر علیه بشریت در قرون وسطی بوده است.

در این اثر از کتابهای مسلمانان مثل الخوارزمی بارها نام می‌برد که در آن زمان در صومعه‌ها نسخه‌برداری می‌شده‌اند.

اکو در سال ۲۰۱۶ درگذشت،.

کتابخانه‌اش از طرف وارثانش به صورت امانت ۹۰ ساله به دانشگاه بولونیا اهدا شده است.

وقتی خواندن کتاب را به پایان رساندم بسیار افسوس خوردم که چرا در سفرم به میلان ایتالیا از امبرتو اکو فراموش کرده بودم و در جستجوی نشانه‌ای از این آدم حسابی اروپا نبودم‌ وقتی که کلیسایی را یافتیم که داوینچی “شام آخر” را بر دیوارش کشیده بود. کلیسایی که مرا به یاد مسجد جامع شهرمان انداخت که خیلی خیلی قدیمی‌تر از آن کلیسا است و البته کوچکتر.»

در مقالات بعدی سعی می‌کنیم برای شما کتاب‌های این نویسنده ایتالیایی زبان را به خوبی معرفی کنیم. برای مطالعه دیگر نقدهای نویسنده می‌توانید به مقالات کتاب سیاه و کیم یونگ ها مراجعه کنید.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *